اصطلاحات زبان برای ناراحتی
توی این آموزش زبان دکتر منوچهرزاده میخوایم درباره اصطلاحات انگلیسی مرتبط با ناراحت بودن صحبت کنیم مثلا به چند صورت میشه “من ناراحتم” رو به انگلیسی بیان کرد.
I feel blue غمگینم
I am dejected افسرده ام
I am in low spirits حال روحی خوبی ندارم
I am a little bit down یک مقدار غمگینم
I am down in the dumps بی حوصله و دمق ام
I’ve fallen into melancholyناراحت و نا امیدم
I’m all torn up inside. از درون داغونم
I’m gloomy افسرده ام
I feel heavy-hearted قلبم سنگینه
Upset
ناراحت
مثال: You make me upset by your actions.
معنی: شما با کارهایتان مرا ناراحت می کنید.
Uneasy
پریشان خیال، مضطرب، ناراحت
مثال: .I always feel uneasy when I get on an airplane
معنی: وقتی سوار هواپیما میشوم، همیشه احساس ناراحتی میکنم.
Fidgety
بیقرار، ناراحت
مثال: .The boys get fidgety if they can’t play outside
معنی: پسرها اگر نتوانند خارج از خانه بازی کنندف ناراحت و بیقرار میشوند.
Disturbed
مضطرب، آشفته، ناراحت، پریشان حال، پریشان
مثال: .She was in a disturbed state of mind
معنی: او در وضعیت آشفته و ناراحتی قرار داشت.
Uncomfortable
ناآسوده، ناراحت، ناخوشایند
مثال: .I can’t sleep in this uncomfortable bed
معنی: نمیتوانم در این تخت ناراحت بخوابم.
To Be Out Of Sorts
کمی مریض بودن یا کمی ناراضی بودن
Jason was out of sorts and decided to stay at home.
جیسون کمی مریض بود و تصمیم گرفت در خانه بماند.
Down In The Dumps
ناراضی یا غمگین بودن (غیررسمی)
Everyone feels down in the dumps once in a while.
هر کس هر چند وقت یکبار احساس ناراضی بودن می کند.
Not The End Of The World
اصطلاحاً به معنی دنیا که به آخر نرسیده و هیچ چیز جدی و مسئله خاصی نیست
If you don’t finish this task by the end of this week, it’s not the end of the world.
اگر این کار را تا پایان این هفته تمام نکنید، مسئله مهمی نیست.
در این مقاله سعی بر این بود که قسمت کوچکی از یادگیری زبان انگلیسی را برایتان آسانتر کنیم آموزش زبان بحث بسیار گسترده ایست که برای تقویت هر یک از مهارت های زبان نیازمند تمرین و تکرار بسیار است، بهترین روش یادگیری زبان را بر اساس سطح خود انتخاب کنید و بی وقفه ادامه دهید.